دهی است جزء دهستان حبله رود بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. واقع در 450هزارگزی طریق سیمین دشت و چهل هزارگزی از طریق امین آباد و جنوب باختر فیروزکوه و چهارهزارگزی شمال ایستگاه سیمین دشت. ناحیه ای است واقع در کوهستان ولی معتدل. دارای 570 تن سکنه میباشد. تاتی، فارسی زبانند. از رود خانه دلیچائی مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن، میوه جات سردسیری. اهالی به کشاورزی وباغبانی گذران میکنند. از بنای قدیمۀ این ده قلعۀخرابه ای به نام گذرخانی در 26هزارگزی آبادی واقع است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان حبله رود بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. واقع در 450هزارگزی طریق سیمین دشت و چهل هزارگزی از طریق امین آباد و جنوب باختر فیروزکوه و چهارهزارگزی شمال ایستگاه سیمین دشت. ناحیه ای است واقع در کوهستان ولی معتدل. دارای 570 تن سکنه میباشد. تاتی، فارسی زبانند. از رود خانه دلیچائی مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، بنشن، میوه جات سردسیری. اهالی به کشاورزی وباغبانی گذران میکنند. از بنای قدیمۀ این ده قلعۀخرابه ای به نام گذرخانی در 26هزارگزی آبادی واقع است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
آبها که در بهار در مسیل ها و آبراهه ها از باران و سیل پدید آید و در دیگر فصول کم یا خشک شود. آب که تنها از بارانهای بهاری روان شود. آبی که دایم نباشد و تنهاگاه آب شدن برفها پیدا آید در رودی یا خشک رودی. (یادداشت بخط مؤلف).
آبها که در بهار در مسیل ها و آبراهه ها از باران و سیل پدید آید و در دیگر فصول کم یا خشک شود. آب که تنها از بارانهای بهاری روان شود. آبی که دایم نباشد و تنهاگاه آب شدن برفها پیدا آید در رودی یا خشک رودی. (یادداشت بخط مؤلف).
هنگام بهار. (ناظم الاطباء). بهار. (آنندراج). هنگام بهار و فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین) : بهاران و جیحون و آب روان سه اسب و سه جوشن سه برگستوان. فردوسی. خوشا بهاران کز خرمی و بخت جوان همی بدیدن روی تو تازه گردد جان. فرخی. تو تن آسای بشادی و زترکان بدیع کاخ تو چون که کنشت است و بهاران تو شاد. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 46). خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته ست آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته ست. منوچهری. بشهرش نه برف و نه باران بدی جز اندک نمی کز بهاران بدی. اسدی. تا زمستان بسی نیاساید در بهاران جهان نیاراید. سنایی. بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا. مسعودسعد. هرچه کاری در بهاران تیر ماهان بدروی. خواجه عبداﷲ انصاری. ز هر سو قطره های برف و باران شده بارنده چون ابر بهاران. نظامی. گر بهاران شکوفه میوه کند من شکوفه کنم ز میوۀ تر. خاقانی. در بهاران کی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ. مولوی. بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران. سعدی. آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد. حافظ.
هنگام بهار. (ناظم الاطباء). بهار. (آنندراج). هنگام بهار و فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین) : بهاران و جیحون و آب روان سه اسب و سه جوشن سه برگستوان. فردوسی. خوشا بهاران کز خرمی و بخت جوان همی بدیدن روی تو تازه گردد جان. فرخی. تو تن آسای بشادی و زترکان بدیع کاخ تو چون که کنشت است و بهاران تو شاد. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 46). خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته ست آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته ست. منوچهری. بشهرش نه برف و نه باران بدی جز اندک نمی کز بهاران بدی. اسدی. تا زمستان بسی نیاساید در بهاران جهان نیاراید. سنایی. بهاران آمد و آورد باد و ابر نیسانی چو طبع و خلق تو هر دو جهان شد خرم و بویا. مسعودسعد. هرچه کاری در بهاران تیر ماهان بدروی. خواجه عبداﷲ انصاری. ز هر سو قطره های برف و باران شده بارنده چون ابر بهاران. نظامی. گر بهاران شکوفه میوه کند من شکوفه کنم ز میوۀ تر. خاقانی. در بهاران کی شود سرسبز سنگ خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ. مولوی. بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران. سعدی. آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد. حافظ.
بت خانه چین. بهارستان. (فرهنگ فارسی معین) : بی آفرین سرایی بلبل بهار و باغ پدرام نیست گرچه چمن شد بهار چین. سوزنی. کآسمان قبلۀ زمین خواندش وآفرینش بهار چین خواندش. نظامی (هفت پیکر ص 63)
بت خانه چین. بهارستان. (فرهنگ فارسی معین) : بی آفرین سرایی بلبل بهار و باغ پدرام نیست گرچه چمن شد بهار چین. سوزنی. کآسمان قبلۀ زمین خواندش وآفرینش بهار چین خواندش. نظامی (هفت پیکر ص 63)
جایی که در افسانه ها بمنزلۀ بهشت روی زمین است. بهشت گنگ. و آن بدست عده ای از ایرانیان در وسط خاک توران در طرف شمال سیر دریا (سیحون) برپا شده بود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بهشت گنگ شود
جایی که در افسانه ها بمنزلۀ بهشت روی زمین است. بهشت گنگ. و آن بدست عده ای از ایرانیان در وسط خاک توران در طرف شمال سیر دریا (سیحون) برپا شده بود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بهشت گنگ شود
بهار چین. بهشت گنگ: تا چون بهار گنگ شد از بوی او جهان دو چشم خسروانی چون رود گنگ شد. ابوطاهر خسروانی. از آنکه جایگه حج هندوان بودی بهار گنگ بکند و بهار تانیسر. عنصری (دیوان چ قریب ص 113). ما را بهشت تست بکار و بکار نی سر بر زدن بخاک بهشت و بهار گنگ. سوزنی. رجوع به بهار چین و بهشت گنگ و بهار گنگ شود
بهار چین. بهشت گنگ: تا چون بهار گنگ شد از بوی او جهان دو چشم خسروانی چون رود گنگ شد. ابوطاهر خسروانی. از آنکه جایگه حج هندوان بودی بهار گنگ بکند و بهار تانیسر. عنصری (دیوان چ قریب ص 113). ما را بهشت تست بکار و بکار نی سر بر زدن بخاک بهشت و بهار گنگ. سوزنی. رجوع به بهار چین و بهشت گنگ و بهار گنگ شود
مکان تابستانی که بالای او باز باشد و شبها اسبان در آنجا بندند و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته. ودر محاوره جایی که اسبان را در موسم بهار در آنجا بندند. (آنندراج). طویلۀ بی سقف که در فصل بهار و تابستان چارپایان را در آن بندند. باربند. بهاربند. (فرهنگ فارسی معین).
مکان تابستانی که بالای او باز باشد و شبها اسبان در آنجا بندند و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته. ودر محاوره جایی که اسبان را در موسم بهار در آنجا بندند. (آنندراج). طویلۀ بی سقف که در فصل بهار و تابستان چارپایان را در آن بندند. باربند. بهاربند. (فرهنگ فارسی معین).